همه مان میمیریم. امروز رفتند دیدن یکی از دوستان بابا. توی مالزی بوده با دوستانش. مشغول تفریح. ناغافل بدحال شده. ناغافل! بعد فهمیده اند که بدحالیش ریشه دار تر از این حرف ها ست. از کدام حرف ها؟ از "بدحالی" صرف. سرطان پیشرفته دارد. یک دفعه فهمیدند. ناغافل. همه تنش را گرفته. حتی مغزش را. حتی بند انگشت هایش را. پاهایش را. دست هایش را.همه جا را. بیهوش و بی حواس شده.ناغافل دارد میمیرد...
همه مان میمیریم. من هم میمیرم. این نفس ها که میکشم در واقع پلکانی هستند به سمت دری که باز میشود به خانه مرگ. مادر میگفت دکتر ها گفته اند خانواده اش ببرندش خانه. شاید محیط خانه به هوشش بیاورد دوباره. گفته اند برایش پرستار بگیرند. شبی یک میلیون تومن.یا اینکه بگذارند توی بیمارستان بستری بماند. شبی سه میلیون تومن.. بشقاب خشک شده را میگذارم توی کمد ظرف ها و تکرار میکنم "سه میلیون تومن..." و ناغافل یادم به واژه "شهادت" می افتد..
همه مان میمیریم. من هم میمیرم. و جالب است که معلوم نیست کی. معلوم نیست چقدر دیگر فرصت دارم.توی یوتیوب "در دنیای تو ساعت چند است " تماشا میکنم. با فیلتر شکن. قاچاقی. غیر قانونی. همه عم زنده رود...
ادامه مطلبما را در سایت زنده رود دنبال می کنید
برچسب : ن ن,ن و,ن,ر للمعروف, نویسنده : dzrd9 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 19:55